کاش جمعه، غروب نداشت.....

نوشته شده توسط:صابر اذعانی | ۱ دیدگاه

جمعه ها را همه از بس که شمردم بی تو

بغض خود را وسط سینه فشردم بی تو

بس که هر جمعه غروب آمد و دلگیرم کرد

دل به دریای غم و غصه سپردم بی تو 00-0

تا به این جا که به درد تو نخوردم آقا

هیچ وقت از ته دل غصه نخوردم بی تو

چاره ای کن، گره افتاده به کار دل من

راهی از کار دلم پیش نبردم بی تو

سال ها می شود از خویش سؤالی دارم

من اگر منتظرم از چه نمردم بی تو

با حساب دل خود هر چه نوشتم دیدم

من از این زندگیم سود نبردم بی تو

گذری کن به مزارم به خدا محتاجم

من اگر سر به دل خاک سپردم بی تو

  • حلما (نا مشخص)

    حلما (نا مشخص)

    • ۱۳۹۳/۰۸/۲۸ - ۱۰:۰۵:۰۰

    فوق العاده بود سارا جان.
    بنظرم شاه بیتش این بود...
    سال ها میشود از خویش سوالی دارم من اگر منتظرم از چه نمردم بی تو

    پاسخ مدیر (s-ezani ):   فدای محبتت حلمای خوبم