باران....

نوشته شده توسط:صابر اذعانی | ۰ دیدگاه

باران که می آید

 

حضور مبهم یک هیچ مرا فرا می گیرد

 

تپش های قلبم به شماره می افتد

 

دم می رود و بازدم به سختی باز می گردد

 

دلم سخت می گیرد.!!!!!!

    هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...