داستان کوتاه و واقعی از دختران آهن پرست!
نوشته شده توسط:صابر اذعانی در زیـبا ، جالـب و دوست داشتنی » متـــون و جملات زیبا | ۰۱ بهمن ۱۳۹۳ - ۰۱:۳۹ | ۱ دیدگاه
پسری دختر زیبایی را دید شیفتش شد؛ چند ساعتی باهم تو خیابون قدم میزدن...
ناگهان بنزی گرون قیمت جلوی پاشون ترمز زد...
دختره به پسره گفت: خوش گذشت ولی نمیتونم همیشه پیاده راه برم... بای !!!
نشست تو ماشین، راننده بهش گفت: خانوم ببخشید من راننده ی آقا هستم لطفا پیاده شید!!!
آخرین مطالب
-
تو هم جانی و هم جانانی...
۱۰ تیر ۱۳۹۶ ساعت ۱۶:۱۱ -
♫ آهنگ بسیار زیبای "علاقــــــــه خاصـــــــــــ" از بهنام بانی + متن♫
۱۰ تیر ۱۳۹۶ ساعت ۱۵:۳۵ -
***** آهنگ زیبای پویا بیاتی با نام هوای عاشقونه*****
۰۱ تیر ۱۳۹۶ ساعت ۱۷:۵۷ -
****آهنگ زیبای گرشا رضایی با نام دلم گرفته ای رفیق****
۰۱ تیر ۱۳۹۶ ساعت ۱۷:۲۰ -
♫ آهنگ بسیار زیبای "تنها نمیذارمت" از علی پرویزی♫
۲۳ خرداد ۱۳۹۶ ساعت ۱۴:۵۶
دانلود جدید ترین فیلم های ایرانی
لیست دانلود
-
دانلود Muzila Firefox
Last Version
متن خبری
لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ و با استفاده از طراحان گرافیک است. چاپگرها و متون بلکه روزنامه و مجله در ستون و سطرآنچنان که لازم است و برای شرایط فعلی تکنولوژی مورد نیاز و کاربردهای متنوع با هدف بهبود ابزارهای کاربردی می باشد.
نظرات
ارسال نظر
حلما (نا مشخص)
وااااااااای چقد باحال بود....خیلی جالب بود .آفرین واقعا...
من همیشه از قضاوت عجولانه بدم میامده خیلی هم گرفتارش شدم....