سرش رفت ولـــی قولش نه...

نوشته شده توسط:helma sadat | ۰ دیدگاه
روی دستش پسرش رفت ، ولی قولش نه! نیزه هــا تا جگـــرش رفت ، ولی قولش نه! این چه خورشید غریبی است که با حال نــذار، پای نعش قمــــرش رفت ، ولی قولــــش نه! باغبانی است عجبــــ! آن که درآن دشت بلا، به خزانی ثمــــرش رفت ، ولـــــی قولش نه! شیـــر مـردی که درآن واقعه هفتـــاد و دو بار، دستــــــ غم...

پیراهن عزای تو جوشن کبیــر ماست

نوشته شده توسط:helma sadat | ۰ دیدگاه
پیراهن عزای تو جوشن کبیـــر ماست ذکر سلام بر تو دعای مجیر ماســــت هرکس به این لباس عــزا طعنه میزند فردا برای یک نخ آن هم اسیر ماست لبیک یا اباعبد...

ما اصالتــا پابوس این خانواده ایم...

نوشته شده توسط:helma sadat | ۰ دیدگاه
[پابوس_صفحه شخصی صابر اذعانی] گفتند دستانش راقطع کنید تا سنت دستبوسی این ها برچیده شود اما نفهمیدند کوفیان ما اصالتا پابوس این خانواده ای...

شب تعزیه، شمـــر هم گریه می کرد !

نوشته شده توسط:helma sadat | ۰ دیدگاه
دخترک از میان جمعیتی که گریه کنان شاهد اجرای تعزیه اند رد میشود عروسک و قمقمه اش را محکم زیر بغل میگیرد شمر با هیبتی خشن همانطور که دور امام حسین میچرخد و نعره میزند از گوشه چشم دخترک را میپاید... او با قدم های کوچکش از روی سکوهای تعزیه بالا میرود از مقابل شمر میگذرد و در مقابل امام حسین می ایست...

اینجا ایران است به افق محـــرم

نوشته شده توسط:helma sadat | ۰ دیدگاه
اینجا ایران است به افق محرم بو کن بوی بغض بوی پیراهن مشکی بوی فریاد یا حسیــــــــن ربنا آتنا کربلا،وجعل مماتی فی العاشورا روحی لک الفدا یا مولا و فریادهــــــای ای اهل حرم میر و علمدار نیامد سقای حسین سیـــــد و سالار نیامد السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین دل را اگر از حسین بگیرم چه کنم بی عشق...

سرانجام قاتـــلان کربلا...

نوشته شده توسط:helma sadat | ۱ دیدگاه
لطفا ادامه مطلبو بخونید دوستان. جالبه سرگذشته آدمایی رو بدونید که خودشون رو  در واقعه کربلا برنده دونستند....

¸.•*´¨`*• سلام بر حســـین (ع) •*´¨`*•.¸

نوشته شده توسط:صابر اذعانی | ۰ دیدگاه
[کربلا...صفحه شخصی صابر اذعانی] سلام بر نامی که روشنای ملکوت است. ســلام بر واژه ی سرخی که خون، به شهادتش ایستاده استـــ و خورشید را به گواهی صداقتـــــــ خویش می خوانــــد. سلام بر نسیم نــــورپـــرور و عطش زای آن ظهــــر؛ ظهری که لبریـز از صدای مرثیه سرایی  اقاقی ها شد... سلام بر ماه و خورشیدی...

دلتنگم اقا ....

نوشته شده توسط:صابر اذعانی | ۲ دیدگاه
"حسین جان" هوای دو نفره نه چتر میخواهد و نه باران...! فقط یک حرم میخواهد و زائری خسته....! بطلب اقا.... دلتنگم .....!!!